ال آی ال آی ، تا این لحظه: 14 سال و 28 روز سن داره
ائلمانائلمان، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 5 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

@برای دخترم ال آ ی جوووونم :-) :-)

عسل مامان!

  سلام نازنازی مامان ! خوشکلم اینقدر شلوغ شدی که غیر قابل توصیفه! هر چیزی  که می بینی  با انگشت اشاره کوچولت نشونش میدی وهمش میگی "اونی اونی "! وتا بهش نرسی  این حرف رو تکرار میکنی ویه کوچولوهم گریه ؟ همه چی رو بهم میریزی از کابینت ها گرفته تا دراور  لباس خودت ، قفسه کتابها ، اسباب بازیهات . مامانی تصور کن خسته وکوفته از اداره بر می گردم اما تو جیگر مامان ! من از این ور مرتب میکنم وشماهم از اون ور بهم میرزیزی ! وای خدای  من ، نیم کیلو سبزی  خوردن خریده بودم ، تا من اون رو پاک کنم یه شبانه روز وقت برد. چون هروقت میخواستم  بساطم رو پهن کنم  شما قبل از من حی وحاضر می شدی...
29 تير 1390

خبرهای خوب!!1

نازنازی مامان سلام . با خبرهای خیلی خیلی خوب اومدم پیشت. اول از همه از همه دوست صمیمی یام که با پست "مامان غمگین " همدردی کردن تشکر می کنم و بابت کامنت های پر مهر شون مرسی می گم. عزیزیم امروز اومدم از اتفاقات خوشی که برا مون اوفتاده وقراره بیفته بگم . خدارو شکر خاله عالیه و عمو ناصر به سلامتی از مکه مکرمه برگشتن. دیگه اینکه دیشب من قرار بود برم عروسی . آماده شدم و سه تایی رفتیم به طرف تالار . قرار  نبود شما رو ببرم . ولی وقتی دم در تالار رسیدیم حیفم اومد تو رو نبرم  بنابراین به پیشنهاد بابایی   (برای چند دقیقه )من وتو با هم رفتبم . اولش مات ومبهوت نشسته بودی ( البته روی میز ) اما بعدش گذاشتمت پا...
25 تير 1390

لغتنامه ال آی !!

دختز نازم! تو این پست میخوام از  کلمه هایی بگم که تو بکار می بری ، البته همه چی میگی الا مامان .  - آب / نام نا ( به همه خوردنیهای غذایی  میگی ) /میسی (مرسی) - با با (عکس بابایی رو می بینی و میگی باببا و بوسش می کنی) - وقتی دالی بازی می کنی میگی جییییییییی جی - سه ( وقتی میخوام قطره آهن ومولتی ویتامینت رو بدم . تعداد قطره ها رو می شمرم  به خاطر همین تا قطره هات رو می بینی میگی 3 سه ). قر بوم دختر شیرین زبونم برم .   ...
20 تير 1390

مامان غمگین !

سلام بر دختر ناز م! سنگ صبور مامان ، اومدم از دلتنگیام بگم .با اینکه همه تو خانواده ی مامان خوشحالن ، اما یه دلتنگی عجیبی به سراغم اومده . همش دوست دارم گریه کنم ولی اینکارو نمی کنم. بغض عجیبی دارم. دوست دارم یه کس که من رو می فهمه ودرک می کنه باهاش صحبت کنم . البته دیروز یه عالمه با خاله سحر- دوست جون مامان-صحبت کردم (چت) ویه ذره آروم شده بودم  اما از صبح امروز  اینقدر  دلم گرفته که  منجر به سردرد هم شده . الان که اینجام ودارم برات می نویسم  شما در نهایت شادمانی وخوشحالی پیش خاله ها ودختر خاله هات هستی . آخه قضیه اینه که خاله عالمه وخاله فریده با المیرا ورضا وجواد وکوثر  و...چندتای دیگه تو خونه...
5 تير 1390

دو نفر ونصفی!

      ا ل آی عزیزم ، بازم سلام ! میوه شیرین باغ زندگی مامان  وبابا ! دیروز با هم رفتیم دردر .اما این دفعه سه تایی. دیگه موقع لباس پوشیدن گریه نمکنی که هیچ ،خودت هم تو پوشیدنشون همکاری می کنی .اول از همه هم میخوای کفشات رو بپوشی. سعی می کنی جورابت رو پات کنی .وکلاهت رو روسرت میذاری.     بله اینطور بود که بابایی با کمک خودت لباست رو پوشوند ومنم آماده شدم ورفتیم -پیش بسوی -نمایشگاه مبلمان ولوستر .،که از تهران آمده بودن. همش به لوسترها که زیباییشون چشم رو می نواخت  ،اشاره می کردی  ومارو نزدیک اونامی بردی . بعد از اونجا  رفتیم دریاچه شورابیل ،  وسر ک...
1 تير 1390

نصیحت مادرانه

ع زیز دل مامان وبابا! مراقب  افکارت باش که آن ،گفتارت خواهدشد . مراقب گفتارت باش که آن ،رفتار خواهدشد .   مراقب رفتارت باش که آن ، عادت خواهدشد . مراقب عادتت باش  که آن ،شخصیتت خواهدشد . مراقب شخصیتت باش که آن ،  سرنوشت خواهدشد . ...
1 تير 1390